دایره

ساخت وبلاگ
همه‌ی آنانی که با ایشان درآمیخته‌ایم در جهانی ساخته شده از ناگفته‌های ما با ما می‌زیند. مگر کسی را یارای پیچیدن در جهان کلماتمان هست؟ تنها معدودی از افراد به حیطه‌ی گفته‌های ما نزدیک شده‌اند. و شاید هیچکس را راه به شعرهای ما نیست.ما در جهان شعرهامان تنهای تنهاییم. بی هیچ کس . و سکوت‌هامان تنها بستریست که در آن با انسانها آمیخته‌ایم تا رنج تنهایی را بر خود آسان کنیم؛ و بلکه سخت‌تر ! نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۲/۰۸/۰۳ساعت 1:51 توسط هارپوكرات| | دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 12:30

آنسوي مغاك بيگذر درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است با که گویم این سخنکه درد دیگریست از مصاف خود گریختن ... نوشته شده در شنبه ۱۴۰۲/۰۷/۲۲ساعت 22:35 توسط هارپوكرات| | دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 19:56

      همیشه رقص با یاخته‌های مرگ، مرا به سرچشمه میبرد. به آن لوحی که اوراق دفتر زندگی را در کالبد خویش در آغوش کشیده. شب است ؛ و آنگاه که همه خوابند، سرچشمه میجوشد. بسان آتشفشانی که برون میریزد غیبِ درونش را .       روزهای بی انتهایی که در پس شبهای بی انتها می‌آیند. زندگیهایی که از زهدان مرگ زاده میشوند. و مرگ‌هایی که از حنجره‌ی زندگی، بسان آوایی مرموز، نواخته میشوند. چه خلود مهیبی‌ست غوطه خوردن بر امواج آرام قلب . آنجا که ابدیت زمان، افق‌های مکنون جهان‌ها را برون میریزد. این خورشید است که از افق قلب تو، هر روز برای اولین بار طلوع میکند و نوازش انوار مهربانش، تو را میکشاند به لمس دوباره‌ی پوست مرگ ...      سکر عجیبی دارد نوازش تن زندگی، وقتی هماغوش مرگی. جولانی همچون فرورفتن در تمام برکه‌های آگاهی. و چه سکوتی دارد، نوازش تن مرگ، به هنگام آمیزش با زندگی. زندگی، فرسایش غریبانه‌ایست وقتیکه بی آهنگ مرگ نواخته میشود. برون از انس با مرگ، زندگی جز لولیدن در خرابه‌های "هبوط" و خرد شدن زیر چرخ ارابه‌های "سعی"، چیزی نیست. آمیزش با مرگست که به حیات، پویایی و قدرت خلق میبخشد. جز فرو رفتن در غیب، راهی برای آفرینش و سرودن زندگی نیست.      میدانم آنجا که درخت زندگی در رقص است، مرگ به سکوت مینشیند، و آنگاه که کوهِ مرگ در خنیاگریست، زندگی بسان زنی دراز کشیده بر بستر نرم "خیال"، در انتظار زایش است.       زندگی را میبایست از آغوش "مرگ" بیرون کشید. از آنسوی مغاکهای بیگذر. از قلب ارتعاشهای مکتوم عدم. از آنجا که هستی با نیستی درآمیخته. از آنجا که خمیر اشیاء، به انتظار دستهای خیال توست.   & دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 16:02

عزیز قلبم؛

آیا روزی بخاطر خواهی آورد شب‌هایی را که دست فرشتگان، هدایای کوچکی را که برای جهان تو، بزرگترین ها بود، زیر بالشت میگذاشتند؟

کاش هیچگاه آنقدر بزرگ نمیشدی که بفهمی فرشته، من بودم! چقدر شیرین بود کودک بودن تو و فرشته بودن من ...

کاش هنوز هم خدا ابرها را فوت میکرد، و ستاره‌ها فرشتگانش بودند...

نوشته شده در شنبه ۱۴۰۱/۰۴/۱۱ساعت 8:45 توسط هارپوكرات| |

دایره...
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 16:02

آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

طبیعت هیچگاه از مسیر قصدش سوال نمیکند ...

نوشته شده در دوشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ساعت 0:39 توسط هارپوكرات| |


-->

دایره...
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 16:02

      سعی کنید خدا را مانند "اصل خالق" در نظر پندارید که از وجود شما میگذرد.  به این اصل، موجودیت و شکل بدهید و آنرا فعال سازید. سپس آنرا با تاثیری پرشور از خود ساطع کنید. این اصل همیشه از میان وجود شما و در اطراف وجود شما پخش و پراکنده میشود. بنابراین شما میتوانید به آن سرعت بخشیده و آنرا با کل نیروهای وجودتان به بیرون بتابانید.       بدن آدمی، عامل تغیر دهی و تسریع بخشی است و به این قدرت اجازه میدهد بزرگترین کارها و حتی شاهکارها را به مرحله ی اجرا درآورد و خود را در اشکالی بسیار باشکوه و افتخار آمیز متجلی سازد. انسانی واحد، که خود را در اوج تسلطش متجلی کند، میتواند به همان نسبت بر دنیا فایق آید...      کافیست فقط یکبار نام "خدا" را بر زبان جاری کنید؛ تا آنکه دیگر بدنتان هرگز از ریتم و آهنگ کند و آهسته قبلی‌اش برخوردار نبوده و صاحب ارتعاشی با ریتمی بسیار بالاتر شود."اسپالدینگ" - معبد سکوتپ ن : انسانهایی که بر اعراف نشسته اند، کلماتشان از آنچه "میبینند" نشات میگیرد. کلمه کلمه ی آنچه اسپالدینگ در این عبارتها میگوید، از آنچه مینگرد سرچشمه گرفته است. وقتی به رشته های کلماتش میاویزی، از چاهی سر برون می‌آوری که شکوهش، در خیال نمی‌گنجد. نوشته شده در سه شنبه ۱۴۰۰/۰۳/۱۱ساعت 5:59 توسط هارپوكرات| | دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 21:58

            تنهایی و غمی عمیق سراپایش را فراگرفت. زندگی‌اش را از چشم انداز پر ابهت کنارگذر جنگل مشاهده کرد، و دانست همیشه غمگین خواهد بود. محصور در آن گردی کوچکِ جمجمه؛ محبوس در آن قلبِ تپنده و مرموز. زندگی‌اش همواره باید گذرگاههای تنهایی را بپوید ؛ گمگشته .      میدانست انسانها همیشه برای هم بیگانه میمانند؛ هرگز کسی حقیقتا دیگری را نخواهد شناخت. میدانست محبوس در زهدان تاریک مادر به زندگی پامیگذاریم، بی آنکه چهره‌ی مادر را ببینیم. غریب در میان بازوانش قرارمان میدهند؛ در زندان رهایی ناپذیر هستی گرفتار میشویم که هرگز از آن گریزی نیست. فرقی نمیکند کدام آغوش جایمان دهد؟ کدام دهان ببوسدمان؟ و کدام قلب گرمایمان ببخشد؟ ...      هرگز هرگز هرگز گریزی نیست ... نوشته شده در پنجشنبه ۱۴۰۰/۰۳/۲۰ساعت 6:22 توسط هارپوكرات| | دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 21:58

آنسوي مغاك بيگذر درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده استدست ها استاد میگفت: وقتی دستت رو به خدا میدی، خدا دستشو وارد زندگیت میکنه. نوشته شده در یکشنبه ۱۴۰۰/۰۹/۲۱ساعت 20:38 توسط هارپوكرات| | دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 21:58

   حیطه تاثیرگذاری انسان بر سطوح واقعیت _ جدا از نوع تاثیرگذاری _ بخش مهمی از موجودیت ذهنی انسان رو تشکیل میده. بخاطر دارم اولین باری که در سن 7 سالگی ، متوجه شدم میتونم اونچه در تلویزیون نشون داده می دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 17 ارديبهشت 1399 ساعت: 19:22

سفر مرگپدر شدن ، بزرگترین اتفاق در زندگی یک مرد است . مهیب و سنگین ؛ همانند شکافته شدن یک کوه برای زمین .وقتی ازدواج میکنی ، از خود برون می آیی. سفری آغاز میکنی در برون خویش ؛ همچون سفر باد در گستره ی صحرا . دایره...ادامه مطلب
ما را در سایت دایره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : harpocrate بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 7 فروردين 1399 ساعت: 3:06